سید علی خامنه ای

|خانه
خاطره
ارسال شده در 7 دی 1404 توسط سكينه جماليزاده در بدون موضوع
خاطره

🔸طلبه‌ی شهیدی بخاطر جبهه نرفتن بیمار شد

#متن_خاطره|مادرش میگه: پسر دیگه‌مون ابوالفضل مجروح شده و توی بیمارستان بستری بود. منم برا رسیدگی به ایشون توی بیمارستان بودم. یه روز که برگشتم خونه، دیدم علی‌اصغر نیست. وقتی پرس‌وجو کردم فهمیدم رفته جبهه. خیلی تعجب داشت برام، چون اصلا سنّ ایشون به جبهه نمی‌خورد. بعداً فهمیدم شناسنامه‌ش رو دستکاری کرده و اینجوری اعزامش کردند…
باباش هم تعریف می‌کنه: دوسال توی جبهه دوشادوش رزمنده‌ها جنگید تا اینکه موج انفجار ایشون رو گرفت و مجبور شد یه مدت از جبهه دور بمونه. اما برا برگشتن به جبهه بی‌قرار بود و آروم نمی‌گرفت. یه روز دیدم رنگ چهره‌ش مثل کرباس سفید شده. بهش گفتم: باباجون! چرا اینجوری شدی؟ میخوای ببرمت دکتر؟ اما علی اصغر گفت: مریضی من بخاطر دوری از رفقای رزمنده‌مه. دکتر من فقط خداست و رسیدم به جهاد در جبهه…

👤خاطره‌ای از زندگی طلبه شهید علی‌اصغر کلاهی
📚منبع: کتاب عمامه‌های خاکی؛ صفحات ۱۵۴ و ۱۵۵

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خاکریز خاطره ها
ارسال شده در 7 دی 1404 توسط سكينه جماليزاده در بدون موضوع
خاکریز خاطره ها

🔸اینجوری هوای رفیقت رو داری؟!!!

#متن_خاطره|آقا سیدمهدی اهل امـر به معروف بود و نهی از منکر. گاهی هم شیوۀ جالبی داشت توی این راه، و وقت می‌ذاشت برا تاثیرگذاری روی دیگران. مثلاً یکی از رفیقاش طوری تربیت شده بود که تا نوار موسیقی گوش نمی‌داد، نمی‌خوابید. سیدمهدی باهاش رفت و آمد کرد و مدام می‌آوردش خونه خودشون، تا مسیرش عوض بشه و این اخلاقِ بد از سرش بیفته… همین‌طور هم شد. مسیر اون بنده خدا عوض شد و حالا یکی از اعضای فعال سپاه پاسداران شده…

👤خاطره‌ای از زندگی شهید سیدمهدی فاضل‌الحسینی
📚منبع: خبرگزاری دفاع‌مقدس “بنیاد حفظ‌ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس”

...

خاکریز خاطره ها
نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خاکریز خاطره ها
ارسال شده در 7 دی 1404 توسط سكينه جماليزاده در بدون موضوع
خاکریز خاطره ها

🔸برخوردِ جالب شهید تقوی‌فر با دخترِ فراری

#متن_خاطره|یه بار رفتیم مسجد محله‌مون و دیدیم دختری از خونه‌شون فرار کرده. به حاج حمید گفتم: ایشون رو ببریم خونه خودمون. اما حاج‌حمید گفت: نه! تعجب‌کردم. آخه ایشون همیشه دست‌به‌خیر بود… خلاصه از برخوردش ناراحت شدم؛ تا اینکه حاجی گفت: این دختر رو می‌بریم خونه خودشون… نگرانی دختر رو رفع کرد و به سمتِ خونه‌شون راه افتادیم. وقتی رسیدیم، پدرِ دختر اومد که دخترش رو بزنه؛ اما حاج‌حمید مانع شد و گفت: تو نون حلال به دخترت دادی که به‌جای هر جایی پناه برده به خونۀ خدا… این رو که گفت، پدرش نرم شد و دخترش رو بغل کرد و بوسید. بعد از این ماجرا حاج‌حمید و پدر اون دختر با همدیگه دوست شده و سال‌ها با هم رفیق بودند.

👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید سیدحمید تقوی‌فر
📚منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ به‌نقل از همسرشهید

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

باشهدا
ارسال شده در 7 دی 1404 توسط سكينه جماليزاده در بدون موضوع
باشهدا

شهید امروزمدافع امنیت سلمان امیر احمدی
تعجیل در ظهور مولا، سلامتی رهبر، پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی منافقین و اسرائیل صلوات ⚘️ ⚘️ ⚘️ ⚘️ ⚘️

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

سخن ناب
ارسال شده در 7 دی 1404 توسط سكينه جماليزاده در بدون موضوع

حجة الاسلام و المسلمین قرائتے:
‌
🔰هیچ وقت نگو:
محیط خرابه ، منم خراب شدم!!!
هر چقدر هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میڪنے!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباس تقوایت را بیشتر ڪن
‌
🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11

آخرین مطالب

  • خاطره
  • خاکریز خاطره ها
  • خاکریز خاطره ها
  • باشهدا
  • سخن ناب
  • حدیث روز
  • حدیث روز
  • تفسیر قران
  • با شهدا
  • با شهدا
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

سید علی خامنه ای

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان